اه...
خدایا برای داشتنش با قسمتت جنگیدم
خط و نشان جهنمت را به رخم کشیدی
که جهنم تر از نبودنش سراغ ندارم.....
دق...........

گاه زندگی را سرسری بگیر و بگذر...........
دقت " د ق ت" می دهد....!
ا

به حساب خیالبافی ام مگذار...
اما ستاره ای دارم در تاریکترین شببببببببببها....
فقط خواستم بدانی که می توان دل خوش کرد به چراغ های کوچک یک هواپیما
نـــــــــــــــــیا باران.........

زمین جای قشنگی نیست...
من از اهل زمینم خوب میدانم...
که گل در عقد زنبور است ولی از یک طرف پروانه را هم دوست می دارد...
پَ نه پَ....


تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم ... میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده!
میگه مرده؟
پَ نه پَ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی !
یارو زده روح الله داداشی رو کشته، حالا گرفتنش میگه حالا چی میشه اعدامم میکنن؟؟
میگنپَ نه پَمیری مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشی
به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام ...
میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟
پَ نه پَمنظورم کامیونو تراکتورو ایناست !
ماشينه تا شيشه جمع شده ... يه نفر اون بغل افتاده پارچه سفيد روش كشيدن ...
یارو داره رد میشه ... ميگه مرده؟
پَ نه پَ تصادف خستش كرده خوابيده
هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم ...
آمپولارو دادم به پرستاره ...میگه آمپول بزنم؟
پَ نه پَتوش آب پر کن تفنگ بازی کنیم! ![]()
دندونم بد جوری درد میکرد ... دستمو گذاشته بودم رو صورتم ...
دوستم دید منو پرسید دندونت درد میکنه؟
پَ نه پَ دارم اذان میگم گذاشتمش رو میوت ، همسایه ها اذیت نشن!
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بيارم ...
مربيه ميگه بچه رو ميبريدش؟
پَ نه پَ همينجا ميخورمش ![]()
دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم ...
اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم
داری کباب درست میکنی؟
پَ نه پَ دارم فوتبال دستی بازی میکنم
ر
فتم آلبالو بخرم ... یارو میگه بریزم تو پلاستیک؟
پَ نه پَهمینجوری دونه ایی بده بندازم دور گوشم خوشگل شم !!!
به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون اتیش زده...
میگه سوخت؟!
پَ نه پَ یه جون گرفت رفت مرحله بعد !
دارم فیلم میبینم ... زنه توش بیکینی پوشیده...
مامانم اومده میگه فیلم خارجیه؟
پَ نه پَ مختار نامست یه چند قسمتش تو سواحل انتالیا فیلمبرداری شده !
رفتم مرغ سوخاری بخرم یارو میگه همینجوری میبری؟
پَ نه پَ یه شرت پاش کن جلو مهمونا خجالت نکشه
رفتم دفتر هواپیمایی میگم عجله دارم میشه پرواز امروز شیراز رو واسم چک کنید؟
میگه اگه جا داد بگیرم؟
پَ نه پَ نگیر بذار پر شه من فردام میام چک میکنم بخندیم
جلو در اورژانس بیمارستان اعصاب خورد دارم قدم میزنم ...
یارو میگه آقا چرا انقدر پریشونی مریض بد حال داری؟؟
پَ نه پَ تو امریکن آیدل اجرا دارم تو فکرم چجوری بخونم که سایمون ایراد نگیره!
سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟
میگه اذییتتون میکنه؟!
پَ نه پَ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!
رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع ...
میگه شمام دستشویی داری؟
پَ نه پَ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!
پ.ب:میام
![]()
بفرمایید آپپپ......

روزگاریست شیطان فریاد میزند:
آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد....
پ.ب:من قالب خودمو میخوام![]()
این شعر خفنو دوست دوست دوستم سروده:
کاه بودن ننگ است.......... کووه می باید بود...........
تا به هنگام ابر طوفان ها چون ستونی به زمین جا مانیم..........
ونه چون یک پرکاه با ملایم بادی..............
خویشتن را دست تقدیر بدهیم و برویم...........
قطره بودن ننگ است..... بحر می باید بود................
تا که جاری شود از ما نهرها..........
و نه ما منتظر بارانی......
شمع بودن ننگ است........ مهر می باید بود.........
تا که روشن شود از ما همه ی ظلمت ها............
و نه سوسو بزنیم در دل تاریکی.............
یاس بودن ننگ است........ سرو می باید بود............
تا به هنگام خزان سبزیش بر همه پیدا باشد.........
و نه پژمرده و پرپر باشد ..........
زندگی سخت است آرییییییییییی....
پس چرا باید زیست؟!!!!!
کوه و بحر و مهر بودن یا که مثل سرو بودن.......
عشق می خواهد عشق.......
مرد می خواهد مرررررررد............
و نه من........
چون پر کاه..........
شعله ی لرزان شمع...قطره ی آبی صغیر...یا که چون یاس صغیر...
ولییییییییییییییییییییی.......
من به امید گشودم دیده در دنیای فانی........
تا اگر کاهم به همراه گلی بر خشت دیواری نشینم....
یا اگر یک قطره ی آبم اشک باشم به روی گونه ها جاری.....
یا اگر شمعم کنار عارفی باشم......
یا اگر یک بوته ی یاسم به دست عاشقی دلداده برمعشوق باشم....
پس منم زندگی خواهم کرد.....
هر که هستم..تا که هستم...زندگی خواهم کرد..............
پ.ب:مخلص همتون.....
آپ............

اگر حرفی برای گفتن بود دیوارها خفه نمیشدند...........







